اگر در گوگل "چطور فرد بالغی شویم" را جستجو کنید بیشتر نتایجی که پیدا می کنید درباره آمادگی فردی برای مصاحبه کاری ،مدیریت مالی، نظافت شخصی و این است که چطور فرد محترمی باشیم.
تمامی موارد عالی اند و به طور حتم انجام تمام آنها از فردی بالغ انتظار میرود اما صحبت این است که این موارد به تنهایی از شما فردی بالغ نمی سازند. این موارد فقط باعث میشوند بچه نباشید !این به معنای بالغ بودن نیست.
علت اینکه بیشتر افراد این موارد را انجام می دهند این است که پیرو "قانون داد و ستد" زندگی می کنند. شما به خوبی خودتان را برای مصاحبه کاری آماده میکنید تا شغل خوبی به دست بیاورید. یاد می گیرید چگونه خانه تان را نظافت کنید چون در سلامت آن و نظر مردم درباره شما تاثیرات مستقیمی دارد دارایی تان را مدیریت می کنید چون اگر غیر از این باشد، روزی میرسد که باید در خیابان زندگی کنید.
معامله با قوانین و مقررات اجتماعی باعث میشود در جهان مثل انسان زندگی کنیم اما پس از مدتی در می یابیم که
نمی توان همیشه با جهان معامله کرد و نباید هر جنبه از زندگیمان را مشروط به مجموعه ای از دادوستدها کنیم شما نمی خواهید برای اینکه پدرتان دوستتان داشته باشد یا با دوستانتان همنشین شوید یا از رئیستان احترام ببینید معامله کنید ،چرا ؟
چون این حس که باید افراد را وادار کنید که به شما احترام بگذارند یا دوستتان داشته باشند ،حس افتضاحی ست و همه چیز را به هم می ریزد. اگر مجبور باشید کسی را قانع کنید که دوستتان داشته باشد ، شما را دوست نخواهد داشت .اگر باید چاپلوسی کسی را کنید تا به شما احترام بگذارد ،پس به شما احترام نمیگذارد.
ارزشمند ترین و مهم ترین چیزها در زندگی قابل دادوستد نیستند .اگر بخواهید معامله کنید نابود می شوید!
شما نمی توانید برای شاد بودن توطئه بچینید؛ غیر ممکن است. اما اکثر افراد سعی می کنند چنین کاری انجام دهند به ویژه وقتی به دنبال خود یاری و دیگر نصیحت های رشد فردی هستند .آنها اساساً میگویند" قوانین بازیای رو که باید انجام بدم، بهم نشون بده تا بازی کنم!"بدون اینکه بدانند همین که فکر میکنند قوانینی برای شاد بودن وجود دارد مانع شاد شدن آنها می شود.
افرادی که جهان را از طریق داد و ستد پیش میبرند در جهان مادی بدون هیچ مشکلی جلو می رود، اما در دنیای احساسی خود زمینگیر میشود و تنها می ماند. علتش این است که ارزش های قابل دادوستد روابطی سمی ایجاد می کنند ، روابطی که با فریب شکل گرفته اند.
زمانی که بالغ می شوید در میابید که مشاهده برخی روابط و پیش بردن آنها از طریق داد و ستد تمام لذت و معنا را از بین می برد. زندگی در دنیایی که همه چیز آن داد و ستد میشود از شما بردهای برای افکار و خواسته های دیگران می سازد. بی آنکه بتوانید آزادانه به دنبال افکار و خواسته های خودتان باشید. برای ایستادن روی پاهای خودتان گاهی لازم است تنها بایستید.
بالغ شدن فهمیدن این موضوع است که گاهی وجود قاعدهای انتزاعی فقط به خاطر خودش خوب و درست است. همانطور که نوجوانی می فهمد در دنیا چیزی فراتر از لذت و درد کودکی وجود ندارد ، فرد بالغ در مییابد که در دنیا چیزی فراتر از
دادوستدِ نوجوانی برای اعتباریابی ، تصدیق شدن و رضایتمندی وجود دارد . فرد بالغ کار درست را انجام میدهد و دلیل ساده ای برای آن وجود دارد: آن کار درست است. تمام!
کاری را که رئیسم میخواهد را انجام میدهم و پول میگیرم. تکالیفم را انجام میدهم و آیندهام را خراب نمیکنم. دروغ میگویم و تظاهر به خوب بودن می کنم، پس دیگر مجبور نیستم درگیری داشته باشم . هیچ چیز به خاطر خودش انجام نمی شود ، همه چیز طبق معیار سبکسنگین کردن محاسبه میشود و معمولا از ترس ناشی از واکنش منفی است.
نمی توانید تمام عمرتان را اینگونه زندگی کنید، مگر اینکه هیچ وقت آن طوری که باید زندگی نکنید . شما صرفا مطابق انبوهی از خواستههای اطرافیانتان زندگی می کنید .
برای تبدیل شدن به شخصی خوشبین و دارای عواطفی سالم لازم است خودت را از شر این معاملات رها کنید و قواعد رهنمود دهنده انتزاعی تر و والاتری را بیاموزید.