خیلیها تصور میکنند که خواندن رمانهای مختلف، هیچ سود آنی برای آنها در بر ندارد، آدمهای زیادی را میشناسم که معتقدند که خواندن رمان یعنی دور ریختن وقت و سرمایه، بعضیهاشان میگویند که چرا وقتی مثلا میشود اقتباس سینمایی یک رمان را در عرض دو ساعت دید، بیاییم و کتابی را صفحه به صفحه بخوانیم.
ما البته برای این دسته از مردم، توجیهاتی داشتیم، توجیهاتی که بیشمار بودند:
– آشنایی یا دنیاهایی جدید، فرهنگهای تازه، ایدههای تازه و زوایای دید متفاوت
– آفزایش دامنه واژگان اندوخته شده در ذهن
– افزایش قدرت تجسم، تحلیل و تفکر انتزاعی
– کسب توان اجتماعی از طریق این تواناییهای کسبشده
– این را هم در نظر داشته باشید که خواندن حتی یک کتاب در کودکی و نوجوانی میتواند به کل مسیر زندگی یک شخص را دگرگون کند.
در ایران راستش را بخواهید، بسیاری از بیماران بیش از آنکه به توانایی بالینی پزشک خود، معاینات بالینی و شم تشخیصی او اعتماد داشته باشند، کاغذ آزمایش و نتیجه رادیوگرافیها را به رسمیت میشناسند. پس وقتی برای مردم به صورت تئوریک در مورد فواید کتابخوانی صحبت میکنیم، ممکن است خیلی از آنها متقاعد نشوند، به ناچار مجبوریم به شیوه دیگر، فواید کتابخوانی را برای آنها اثبات کنیم:
در این راستا بر اساس تحقیقی که در نشریه Brain Connectivity چاپ شده است و توسط پژوهشگران دانشگاه Emory ، این امر به شیوهای نوین ثابت شده است.
این پژوهشگران، ۱۹ داوطلب را انتخاب کردند و با استفاده از اسکنهای fMRI یا MRI عملکردی، تقویت قوای ذهنی در نتیجه کتابخوانی را اثبات کردند.
fMRI نوعی خاص از MRI که به جای نشان دادن ساختار صرف آناتومیک مغز، میزان فعالیت هر منطقه از مغز را نشان میدهد.
محققان، نخست، پنج روز متوالی، هر روز مغز داوطلبها را اسکن کردند، تا پی ببرند فعالیت عادی پایه مغز آنها در چه حدی است.
بعد در عرض ۹ روز، با هم رمان «پمپی» را خواندند که در آن داستان تلاش یک مرد برای نجات جان محبوبش از آتشفشان «وزو»ی ایتالیا در ۷۹ سال قبل از میلادی مسیح، روایت میشود.
در جریان روزهای کتابخوانی و نیز پنج روز بعد از آن، اسکنهای مغزی ادامه داشت.
این اسکنهای مغزی نشان دادند که کتابخوانی، فعالیت پایه یا فعالیت سایهای مغز را، هم در حین روزهای کتابخوانی و هم پنج روز بعد از آن، به شیوه معنیداری افزایش میدهند.
مناطقی از مغز که بیشتر دچار فعالیت شده بودند، اینها بودند:
– قشر مغز در منطقه گیجگاهی چپ: این بخش مسئول درک زبان است.
– قشر مغز در منطقه حسی- پیکری که مسئول تجسم و درک لمس است.
به این ترتیب با این آزمایش هم تقریبا ثابت میشود که کتاب خواندن مثل ورزشی برای مغز میماند.
این امر را به سادگی میتوان توجیه کرد، وقتی ما کتابی را شروع میکنیم، در فصل اول باید با شخصیتهای متعدد داستان آشنا شویم، این که چه سنی دارند، چه قیافهای دارند، حرفه و جایگاه و رابطهشان با هم چیست. همه اینها را باید با خواندن کلمات و جملات تجسم کنیم و برای ممکن شدن ادامه رمان، به خاطر بسپریم.
در فصلهای بعدی هم انبوهی از اماکن و رویدادها و انتزاعات، یک به یک رخ میدهد، این ورزش فکری تا تمام شدن رمان ادامه مییابند.
بگذریم از اینکه هر کدام از حوادث ممکن است، باعث باز شدن راه فکری تازهای برای ما شوند و ایدههای تازهای برای ما تداعی کنند.
تمایل دارید یک نویسنده پلاسمایی شوید تا مطالب نوشته شده توسط شما را کاربران پلاسمایی بخوانند؟ پس کلیک کنید